سنت
جدیدی نیست، نامگذاری خیابانهای شهر به یاد چهرههای تاریخی. گاه حتی نام شهرها
و کشورها نیز به نام شخصیتها ثبت میشوند: «بندر عباس» یا «خمینیشهر» در کشور
خودمان، یا کشور «بولیوی» به افتخار «سیمون بولیوار»، قهرمان ضداستعماری آمریکای
جنوبی. این سنت، چنان گسترده و آشنا است که میتواند شیوه متفاوتی در بازخوانی
تاریخ به حساب آید، و البته، شیوه متفاوتی در «تولید و ثبت حافظه ملی».
جامعهشناسی
خیابانها، به نظرم موضوع جذابی برای تحقیق است. اینکه بلندترین و معروفترین
خیابان شهر «ولیعصر» نام دارد نشانگر وجه خاصی از دینداری ایرانیان است؛ شاید
نشانگر آنکه از تمامی ارکان مذهبی، آن منجی موعود برای ایرانیان از همه (حتی از
خود پیامبر) جذابتر است! شهرت اتوبان «امام علی» و میدان «امام حسین» نیز در
نمایش گرایشهای غالب مذهبی ایرانیان کاملا گویا هستند. پس از این اسامی، بر سر نام
«میدان فردوسی» یا خیابانهای حافظ و سعدی نیز اختلافی نیست؛ پس میتوان پذیرفت ایرانیان
بر سر بخشی از هویت تاریخی و فرهنگیشان توافق دارند، اما نوبت به دورههای معاصر
و عرصه سیاست که میرسد، جدال نامها آغاز میشود.
«امام
خمینی» نام یکی از قدیمیترین و مهمترین میدانهای شهر است اما بسیاری از مردم هنوز
دست از مقاومت بر نداشتهاند و آن را «توپخانه» میخوانند. دوگانه «مطهری» و «تختطاووس»
هم سرنوشت مشابهی دارد؛ در برابر، «شریعتی» تقریبا مورد وفاق است و گویی جامعه در
پذیرشاش تردیدی نداشته است. این جدال مختص پایتخت نیست؛ معروفترین میدان شهر
کرمانشاه را مردم به نام «میدان مصدق» میشناسند، اما طبیعتا اسم رسمیاش این
نیست. (اگر اشتباه نکنم میدان کاشانی باشد)
جدال نامها،
چیزی فراتر از اختلاف سلایق است. به واقع میتوان گفت این نبردی بر سر تاریخنگاری
رسمی بر سنگفرش خیابانهای شهر است. جایی که یک جریان ایدئولوژیک اقتدارگرا،
مصرانه تلاش دارد روایت خاص خودش از تاریخ معاصر را به جامعه تحمیل کند. همین میشود
که دو اتوبان بزرگ پایتخت به نام دو تن از بزرگترین حامیان کودتاهای ارتجاعی ثبت
میشود. نخست، «شیخفضلالله نوری»، مرتجع مشروطهستیز و حامی کودتای سیاه
«محمدعلی شاه» و به توپ بستن مجلس شورای ملی؛ دوم، «ابوالقاسم کاشانی»، از حامیان
کودتای ۲۸ مرداد، که بر پایه اسناد جدید سازمان سیا، حتی پس از کودتا نیز از
آمریکاییها درخواست کمکهای مالی و معنوی برای به دست گرفتن قدرت میکرد.
در شهری
که خیابانهایش به نام حامیان سرکوب و استبداد سند میخورد، طبیعتا شهدا و مبارزان
آزادی جایگاهی ندارند. بدین ترتیب، از
مبارزان مشروطیت، بجز ستارخان و باقرخان، (که احتمالا سهمیه جلب رضایت هموطنان
آذریزبان هستند) تقریبا هیچ نامی در این شهر به چشم نمیخورد. از میرزا ملکمخان
(پدر فکری مشروطه ایرانی) گرفته تا یوسفخان مستشارالدوله، علیقلیخان سردار
اسعد، یپرم خان ارمنی، میرزانصراللهخان ملکالمتکلمین، میرزاده عشقی و بسیاری
دیگر راهی به خیابانهای پایتخت نیافتند، تا تروریستهای بنیادگرایی چون «نواب
صفوی» و «فداییان اسلام» (و نمونههای خارجیشان نظیر «خالد اسلامبولی») خیابانها
را یکی پس از دیگری فتح کنند.
در تازهترین
نبرد نامهای شهری، از مدتی پیش اعضای شورای اصلاحطلب تهران خبر دادند که سرانجام
خیابانهای پایتخت میزبان نام «محمد مصدق» خواهند بود. با حال و روز باقی خیابانها،
عجیب نبود که رهبر بزرگترین جنبش ملی معاصر ایرانیان در تاریخنگاری شهری ما جایی
نداشته باشد. اینجا سرزمین حبسها و حصرها است و غیبت نام مصدق نیز نشان میداد که
آن حصر هنوز پایان نیافته. به هر حال، اعضای شورا مدعی ورود به این نبرد شهری شدند؛
چندین خیابان نیز به عنوان نامزد تغییر نام معرفی کردند اما در نهایت خیابان کوچک،
فرعی و بیاهمیت «نفت شمالی» از جانب شورا برازنده نام مصدق تشخیص داده شد.
سالها
پیش، مهدی اخوان ثالث، در واکنش به کودتای ۲۸ مرداد خطاب به مصدق سرود:
«وز سفله
یاوران تو در جنگ
کاری بجز
فرار نیامد».
به
باورم، هیچ توضیحی گویاتر از این نمیتوان در وصف حال و روز نمایندگان شورای شهر
به کار برد. آنان که میخواستند در پس تصویب نامگذاری خیابانی به نام مصدق، آبرو
و اعتباری برای خود کسب کنند، اما همچنان جنم و شهامت حفظ حرمت و شانیت او را در جدال
تاریخنگاری شهری نداشتند و در برابر خشم و عتاب جریان ارتجاع، طبق معمول، «کاری
بجز فرار» ازشان بر نیامد و با این نامگذاری مفتضح، تنها خدمت دیگری به تاریخنگاری
معوج مرتجعین انجام دادند تا به چشم ناظران بیخبر، تناسب اتوبان کاشانی با خیابان
نفت نشان دهد که این شهر در جدال ملیگرایان و کودتاچیان جانب کدام سو را میگیرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر